اسارت نامه

اشعار حمیدرضا محسنات

اسارت نامه

اشعار حمیدرضا محسنات

اسارت نامه

گفتن از تو برای من یک عمر
لذتی بود توامان با درد
برسرم خوب و بد در این دنیا
هرچه آورد شاعری آورد
.
.
.
کمتر وقت میشه وبلاگ رو بروز کنم
در اینستاگرام فعال ترم :
hamidreza.mohsenat@

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۲۲ مطلب با موضوع «اشعار اهلبیت» ثبت شده است

حیف خورشید چشمهایت که
پشت یک کوه تیر پنهان شد  
ناگهان بغض آسمان که شکست
ابر چشمان مشک باران شد

حیف از آن ماه چهره ات عباس
که سپاهی عمود شد بر آن
و خسوفی تمام رخ داد و
چهره ات ناشناس شد در آن

خوب شد بار خجلتت کم شد
کودکانت بجا نیاوردند
خوب شد با تنت برای حرم
مشک آب تو را نیاوردند

بد شد اما تو رفتی و دشمن
از تو در سینه اش چه خشمی داشت
بعد تو کم کم هر کسی دیگر
به سوی خیمه گوشه چشمی داشت

اصلا آن لحظه ای که دوره شدی
دستهای تو که به غارت رفت
کوفی بی حیا به رؤیای
حرم بی تو و جسارت رفت

و رقم خورد سرنوشت حرم
علم افتاد ، قامتی خم شد
خواهر داغدیده ای ماند و
گره معجری که محکم شد

 

حمیدرضا محسنات / 93

پس خودش را چنین محیا کرد

و تنش را به یک زره جا کرد 

چه نیازی بهشت داشت به کفش 

او خودش بند کفش را وا کرد 

سیزده ساله حیدری صولت 

محشری در سپاه برپا کرد 

خاطرات جمل ورق خورد و 

نسب خویش را هویدا کرد 

بعد از آن جنگ بی بدیل آخر 

سنگی آمد و کار خود را کرد 

خوب وقتی که سنگباران شد 

نیزه از پشت ، جسم را وا کرد

هر کسی هرچه را که گیرآورد 

به تن غنچه حسن جا کرد 

تن او ماند زیر پا گرچه ... 

زود او را حسین پیدا کرد 

چه کنم روضه را کجا ببرم 

قد او روضه را معما کرد ... 

 

حمیدرضا محسنات / محرم 94

هر کجا رفتیم آنجا ، سنگ بود 

شام حتی جنس دلها سنگ بود 

کربلا هر قدر تیر و نیزه بود 

ده برابر شام اما سنگ بود 

میهمان بودیم و گویا این دیار 

رسم استقبالشان با سنگ بود 

آن محل تا پشت بام خانه ها 

رفت و آمد بود هرجا سنگ بود 

آتشی گر بود پس میریختند 

قوم ، خاکستر و الا سنگ بود 

خون تازه ، سر ، و این راه طویل 

نکته حل معما سنگ بود

...

حمیدرضا محسنات / 94

کردند بر جهالتشان افتخار ها
پنهان شدند در پس حرف و شعار ها

حرف حساب بوده اگر ، محو کرده اند
در قیل و قال فتنه و داد و هوار ها

بر هر عقیده ، طایفه ، قوم و قبیله ای
داده جواب شیوه شان روزگار ها

تحمیل شد به عالمیان جبرهایشان
تزویر گـونه در شـکم اخــتیار ها
خوردند حق و حق طلبی بود حرفشان
شیطان سجود کرده به این ابتکار ها

اینگونه شد که هر کس و ناکس خلیفه شد
دین رفت تحت سلطه ابن الحمار ها

اینها همان قبیله مجهولة النسب
اینها همان برای زمین ننگ و عار ها

اینها که در سکوت علی کسب کرده اند
با نطق های الکنشان اعتبار ها

این ها که پول داده و ایمان گرفته اند
عمریست از صحابه و شب زنده دار ها

دیری نمانده له بشود اصل و نسلشان
در زیر پای لشکر دُل دُل سوار ها

حالا که آب سهم سپاه حسین نیست
باید به رنگ خون بشود جویبار ها

حق است در تقاص علی اصغر حسین
بر پا کنیم از ســر اینها منار هــا

روزی که عشق و کینه به اکمال می رسد
روزی که بشکند قفس انتظار ها

آن روز ، روز آمدن لشکری است با
سربند های یا علی و ذولفقار ها

...

حمیدرضا محسنات / 94

 

...

 قالَ الاْمامُ عَلىّ بنُ الْحسَین، زَیْنُ الْعابدین (عَلَیْهِ السَّلام) : إذا قامَ قائِمُنا أذْهَبَ اللّهُ عَزَوَجَلّ عَنْ شیعَتِنا الْعاهَهَ، وَ جَعَلَ قُلُوبَهُمْ کُزُبُرِ الْحَدیدِ، وَجَعَلَ قُوَّهَ الرَجُلِ مِنْهُمْ قُوَّهَ أرْبَعینَ رَجُلاً

امام سجاد(علیه اسلام) فرمود: هنگامى که قائم ما قیام و خروج نماید خداوند بلا و آفت را از شیعیان و پیروان ما بر مى دارد ودل هاى ایشان را همانند قطعه آهن محکم مى نماید، و نیرو و قوّت هر یک از ایشان به مقدار نیروى چهل نفر خواهد شد.

(خصال: ج 2، ص 542)
 
خیالی نیست بگذارید با من بد کند دنیا
و آمال مرا با بی خیالی رد کند دنیا
خیالی نیست بگذارید با این انگ و تهمت ها
 به جرم حق طلب بودن مرا مرتد کند دنیا
چه دشوار است اینکه در به در بر هر دری رفتی
کسی در وا کند اما مسیرت سد کند دنیا
چه فرقی میکند وقتی گذشت آب از سرم دیگر
 چه فرقی میکند بگذار جذر و مد کند دنیا
بسی دنیا نشین بودم چه فرقی داشت بر حالم
دعا کردم که من را خلع از این مسند کند دنیا
اگر چه سخت کوشیده است عمری در پی اینکه
مرا در چشم مردم شکل دیو و دَد کند دنیا -
قسم به دفتر ناخوانده شعری که ماند از من
 رسد روزی همین قبر مرا مرقد کند دنیا
 
...
حمیدرضا محسنات
1394
 

بر واژه لایزال مصداق علی است

برهان و دلیل خلق آفاق علی است

عمریست گدایم اعتقادم این است

رزّاق خدا و باب اِرزاق علی است

در محشر و امتحان پایانی مان

تصحیح گر تمام اوراق علی است

سر منزل عارفان و سر منشاء نور

سر سلسله و سیّد عشاق علی است

بر سر در حوزه ها منقش بکنید

در رأسِ کلام و فقه و اخلاق علی است

گفتیم علی مراد شیعه است فقط

دیدیم نوای جرج جرداق علی است

...
حمیدرضا محسنات

فروردین 94

....
پ.ن :حقیقتا شعر سرودن برای کسی که ادیبان در قیاسش بی ادبند بی ادبی بیش نیست ، حکایت شعر گفتن شعرا هم برای علی (ع) حکایت نماز خواندن بندگان برای خداست ، نماز را به اسم خدا میخوانند و حاجت خود می گیرند ، حالا اگرچه شعر ما هم چیزی به مقام او نمی افزاید ولی ما شعرمان را میگوییم و صله مان را میگیریم و کاری به کم و کاستش هم نداریم و قطعا ندارد .



برای مشاهده در سایز بزرگ (پوستر) روی عکس کلیک کنید / لینک این غزل

نشان به اینکه شب جمعه اشک و آهی بود 

ببخش روز حسابم اگر گناهی بود

تورا به مادر پهلو شکسته ات آقا 

بگیر دست مراهم اگر که راهی بود 

شنیده ام که تو کوهی گناه میبخشی 

اگر که عشق تو در دل به قدر کاهی بود

تویی که بوده نگاهت همیشه و هرجا 

به من ، منی که دلم با تو ، گاه گاهی بود 

ببخش اگر که همیشه میان خوبانت 

شبیه من دو سه تا عبد روسیاهی بود 

به لطف توست اگر در هوای کربلا

گشوده است پر آن کفتری که چاهی بود

چنان کَرَم به منِ روسیاه کردی که 

خیال کرد دلم شاید اشتباهی بود 

...

حمیدرضا محسنات ‌/ مرداد 94

▪ﺍَﻟﺴَّلاَمُ ﻋَﻠَﻴﻚَ ﻳَﺎ ﺻَﺎﺩِﻗﺎً ﻣُﺼَﺪِّﻗا ﻓِﻰ ﺍﻟﻘَﻮﻝِ ﻭَ ﺍﻟﻔِﻌﻞِ 

...

دفتر خاطرات این شهر است
که ورق میخورد دوباره و باز
دست های کسی میان طناب
میگشاید از این حکایت راز

قصه ی تلخ بی وفایی ها
قصه ی جمع عشق و نفرت هاست
کارگردان قصه شیطان و ...
بازی اش دست بی بصیرت هاست

پشت در آمدند و ایندفعه
باز شیطان خودش دخیل شده
آتش انداختند و فهمیدند
باز هم صادقی خلیل شده


آتش افتاد و بر مشام امام
سر سجاده بوی دود آمد
درکه آتش گرفت ، بین نماز
اشک از چشم او فرود آمد

قصه این است ، پشت مرکب ها
میکشاندند پیرمردی را
تازه میکرد این وقایع باز
بین قلب امام دردی را

کمی آرام تر ، نمیبینید
سن و سالی گذشته از آقا
وسط کوچه ها ردش نکنید
که زمین خورده مادرش اینجا

سینه اش شرح کوهی از درد است
دیگر از این زمانه خسته شده
چقدر گریه کرده او ، نکند
حرمت مادرش شکسته شده

پابرهنه میان کوچه که بود
با گریزی به شام رفت دلش
یاد آن دختری که رفت ز هوش
تازیانه ولی نکرد ولش ...

چه گریزی ، خدا بخیر کند
نکند قلب او کباب شود ...
نکند مجلسی که میرود او
لحظه ای حرفی از شراب شود


...

حمیدرضا محسنات / مرداد 94

از اولین سروده های رسمی و البته قدیمی بنده به لطف و عنایت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) ، یادش بخیر

..

 

به رسم عشق غزل در رثای فاطمه است
غزل که هیچ دو عالم فدای فاطمه است

به مدحش از دل و جان هم که مایه بگزارم
نهایت سخنم ابتدای فاطمه است

تمام زندگی اش جلوه ای خدای نماست
کمال مدح خدا در ثنای فاطمه است

هزار حاتم تایی طلوع یک جلوه
ز بخشش و کرم دستهای فاطمه است

کسی اگر که دلش تنگ شد برای بهشت
نشانی اش  درِ عصمت سرای فاطمه است

به  وقت رزم اگر ذولفقار افاقه نکرد
سلاح اخر حیدر دعای فاطمه است

ز بعدِ جنگ و جراحات ، قوم میدانند
 دوای درد محمد صدای فاطمه است

به لحن یا ابتایش دل از نبی میبرد
 نیاز کل مریضان شفای فاطمه است

اگر که یک نظر از روی مرحمت خواهی
 نخست حب ولایت بهای فاطمه است

کبوتر دل هرکس که جلد بام علی است
مسیر پر زدنش در هوای فاطمه است

غزل شدست دخیلش چرا که آخر کار
 شفاعت همه تحت لوای فاطمه است

 

 

حمیدرضا محسنات/1392