اسارت نامه

اشعار حمیدرضا محسنات

اسارت نامه

اشعار حمیدرضا محسنات

اسارت نامه

گفتن از تو برای من یک عمر
لذتی بود توامان با درد
برسرم خوب و بد در این دنیا
هرچه آورد شاعری آورد
.
.
.
کمتر وقت میشه وبلاگ رو بروز کنم
در اینستاگرام فعال ترم :
hamidreza.mohsenat@

طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

کبوتری که خیال حرم به سر دارد

مگر بمیرد از این فکر دست بردارد

 

حرم ندیده ولی دلخوشیم اینقدری

که صاحب حرم از حال ما خبر دارد

 

کبوتر حرمی بی نشان شدن سخت است

همیشه کفتر بی لانه دردسر دارد

 

به عشق خنده دلبر همیشه بخشیدیم

دل شکسته ی ما غصه ای اگر دارد

 

چه غصه ای ؟ به خدا انتهای خوشبختیست

همین که حضرت زهرا به ما نظر دارد

 

نسیم میوزد از کوچه ها خبر داری ؟

دوباره مادرمان دست بر کمر دارد

.

.

حمیدرضا محسنات

.

.

https://scontent.cdninstagram.com/t51.2885-15/s640x640/sh0.08/e35/1389575_236252470042611_171918554_n.jpg?ig_cache_key=MTE4ODMzNDQ3OTExMTAyNjY3MA%3D%3D.2

شنیدم سینه زن ها را پریشان دوست داری
میان روضه هایت چشم گریان دوست داری

 

همین اشک و همین دستی که میکوبم به سینه  
همـین یعنی تو نوکـــر را کـماکان دوست داری

 

أحَبَّ اللّه مــَن فـی قَلبِهِ حُبِّک ، از این رو

مسیحی را محرم چون مسلمان دوست داری

 

 اگر خـــادم , اگر شاعـــر , اگر مـــداح باشـد ...

تو نوکر را به هرجا با هر عنوان دوست داری

 

عزادار تو از هر کشوری باشد عزیز است
ولی آقا کجا را قدر ایران دوست داری ؟

 

مگر اینـکه خـــودم  از  راه  برگــردم  وگـرنه
تو هرجوری که باشم حتی الامکان دوست داری

 

اگر گفتم فدایت میشوم مرد است و قولش
بمیرم پیش چشمان تو الآن ؟ دوست داری ؟

 

شبی دیدم بخواب ، اذن حرم دادی و گفتی:
شنیدم کربلا و کنج ایوان دوست داری ...

...

 

حمیدرضا محسنات

 

نو سروده ای تقدیم به محضر مبارک امام رضا (علیه السلام)


بدهکاری حرم آمد ، تو پر کردی حسابش را
سلام گرگ گرچه با طمع ، دادی جوابش را

پریشان آمد هرکس در حرم با مشکلی کاری
تو با لبخند دادی پاسخ حال خرابش را

خدا شاهد که هرکس خوابتان را دید ، در ساعت
خودت تعبیر کردی با زیارت زود خوابش را

نه این چیز عجیبی نیست وقتی لطف سرشارت
نمک پرورده حتی کرده است اهل کتابش را

نه تنها زیر دِینَت چند مفلس مثل من هستند
که مدیون شما آقاست کشور انقلابش را

میان کربلا و مشهد و قم چند روزی هست
دلم با قاطعیت کرده آقا انتخابش را ...

نگاهم خیره حالا بر روی انگشترم مانده
همانکه قم گرفتم سنگ و در مشهد رکابش را
.
.
حمیدرضا محسنات
.
.


http://s3.picofile.com/file/8227378150/%D8%AD%D9%85%DB%8C%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7_%D9%85%D8%AD%D8%B3%D9%86%D8%A7%D8%AA222.jpg

 

همین بس است امامی حرم نداشته باشد
همین بس است که صاحب علم نداشته باشد

بمیرد این همه شاعر بسوزد این همه دفتر
اگر امام حسن محتشم نداشته باشد

صبا ز ما برسان یک سلام سمت امام و
بگو که شیعه نمرده است ، غم نداشته باشد

از این به بعد برایش چنان غزل بسرایم
که هرچه نیست دگر شعر کم نداشته باشد

تو گویی اول خلقت میان طالع بختش
نوشته اند که جز درد و غم نداشته باشد

خودش که خونجگر است و غریب ، بین بساطش
خدا کند که دگر جعده "سم" نداشته باشد

 ...

(حمیدرضا محسنات /94)

...

http://s3.picofile.com/file/8227378226/%D8%AD%D9%85%DB%8C%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7%D9%85%D8%AD%D8%B3%D9%86%D8%A7%D8%AA542.jpg

پریدن و این خسته بالی که دارم 

چه حال خرابیست حالی که دارم 

نه با تو نه بی تو ، منم زخم خورده 

از این خنجر اعتدالی که دارم 

و میترسم از اینکه تا گور باشد

به دل آرزوی محالی که دارم 

چرا دیگران "آری" و سهم من "نه" 

همین است تنها سوالی که دارم ...

به رویش نوشته : " زیارت نرفته "

به گردن همین یک مدالی که دارم 

نشد قسمتم ، روز و شب می کشم من 

خجالت از این سن و سالی که دارم 

 

حمیدرضا محسنات / اربعین 94

 

حسین جنت و حور و فقط ثواب نمی خواست

کنیز و نوکر آماده در رکاب نمی خواست

حسین مکتبش آزادگیست ، آی مسلمان

حسین تشنه " لبیک " بود " آب " نمی خواست

 

 

حیف خورشید چشمهایت که
پشت یک کوه تیر پنهان شد  
ناگهان بغض آسمان که شکست
ابر چشمان مشک باران شد

حیف از آن ماه چهره ات عباس
که سپاهی عمود شد بر آن
و خسوفی تمام رخ داد و
چهره ات ناشناس شد در آن

خوب شد بار خجلتت کم شد
کودکانت بجا نیاوردند
خوب شد با تنت برای حرم
مشک آب تو را نیاوردند

بد شد اما تو رفتی و دشمن
از تو در سینه اش چه خشمی داشت
بعد تو کم کم هر کسی دیگر
به سوی خیمه گوشه چشمی داشت

اصلا آن لحظه ای که دوره شدی
دستهای تو که به غارت رفت
کوفی بی حیا به رؤیای
حرم بی تو و جسارت رفت

و رقم خورد سرنوشت حرم
علم افتاد ، قامتی خم شد
خواهر داغدیده ای ماند و
گره معجری که محکم شد

 

حمیدرضا محسنات / 93

پس خودش را چنین محیا کرد

و تنش را به یک زره جا کرد 

چه نیازی بهشت داشت به کفش 

او خودش بند کفش را وا کرد 

سیزده ساله حیدری صولت 

محشری در سپاه برپا کرد 

خاطرات جمل ورق خورد و 

نسب خویش را هویدا کرد 

بعد از آن جنگ بی بدیل آخر 

سنگی آمد و کار خود را کرد 

خوب وقتی که سنگباران شد 

نیزه از پشت ، جسم را وا کرد

هر کسی هرچه را که گیرآورد 

به تن غنچه حسن جا کرد 

تن او ماند زیر پا گرچه ... 

زود او را حسین پیدا کرد 

چه کنم روضه را کجا ببرم 

قد او روضه را معما کرد ... 

 

حمیدرضا محسنات / محرم 94

هر کجا رفتیم آنجا ، سنگ بود 

شام حتی جنس دلها سنگ بود 

کربلا هر قدر تیر و نیزه بود 

ده برابر شام اما سنگ بود 

میهمان بودیم و گویا این دیار 

رسم استقبالشان با سنگ بود 

آن محل تا پشت بام خانه ها 

رفت و آمد بود هرجا سنگ بود 

آتشی گر بود پس میریختند 

قوم ، خاکستر و الا سنگ بود 

خون تازه ، سر ، و این راه طویل 

نکته حل معما سنگ بود

...

حمیدرضا محسنات / 94

کردند بر جهالتشان افتخار ها
پنهان شدند در پس حرف و شعار ها

حرف حساب بوده اگر ، محو کرده اند
در قیل و قال فتنه و داد و هوار ها

بر هر عقیده ، طایفه ، قوم و قبیله ای
داده جواب شیوه شان روزگار ها

تحمیل شد به عالمیان جبرهایشان
تزویر گـونه در شـکم اخــتیار ها
خوردند حق و حق طلبی بود حرفشان
شیطان سجود کرده به این ابتکار ها

اینگونه شد که هر کس و ناکس خلیفه شد
دین رفت تحت سلطه ابن الحمار ها

اینها همان قبیله مجهولة النسب
اینها همان برای زمین ننگ و عار ها

اینها که در سکوت علی کسب کرده اند
با نطق های الکنشان اعتبار ها

این ها که پول داده و ایمان گرفته اند
عمریست از صحابه و شب زنده دار ها

دیری نمانده له بشود اصل و نسلشان
در زیر پای لشکر دُل دُل سوار ها

حالا که آب سهم سپاه حسین نیست
باید به رنگ خون بشود جویبار ها

حق است در تقاص علی اصغر حسین
بر پا کنیم از ســر اینها منار هــا

روزی که عشق و کینه به اکمال می رسد
روزی که بشکند قفس انتظار ها

آن روز ، روز آمدن لشکری است با
سربند های یا علی و ذولفقار ها

...

حمیدرضا محسنات / 94

 

...

 قالَ الاْمامُ عَلىّ بنُ الْحسَین، زَیْنُ الْعابدین (عَلَیْهِ السَّلام) : إذا قامَ قائِمُنا أذْهَبَ اللّهُ عَزَوَجَلّ عَنْ شیعَتِنا الْعاهَهَ، وَ جَعَلَ قُلُوبَهُمْ کُزُبُرِ الْحَدیدِ، وَجَعَلَ قُوَّهَ الرَجُلِ مِنْهُمْ قُوَّهَ أرْبَعینَ رَجُلاً

امام سجاد(علیه اسلام) فرمود: هنگامى که قائم ما قیام و خروج نماید خداوند بلا و آفت را از شیعیان و پیروان ما بر مى دارد ودل هاى ایشان را همانند قطعه آهن محکم مى نماید، و نیرو و قوّت هر یک از ایشان به مقدار نیروى چهل نفر خواهد شد.

(خصال: ج 2، ص 542)